نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .
کلیدر رمانی به قلم محمو ددولت آبادی است. نام این رمان از روستایی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور در پایکوه حیدری گرفته شده که حوادث برخی از قسمت های این رمان در آن رخ میدهد. زندگی عشایری شرح داده شده در رمان کلیدر و نیز نگاه سنتی به شخصیت های رمان آن را به صورت رمانی کلاسیک درآورده است.
کلیدر، یک رمان عظیم روستایی است در ۱۰ جلد و بالغ بر ۳ هزار صفحه که او بیش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کردهاست و حجیمترین رمان فارسی به شمار میرود ؛البته گمان نمیرود که دوباره چنین حادثهای تکرار شود، زبانی فخیم و حماسی و بیش از شصت شخصیت که جملگی تمام و کمال پرداخته شدهاند.
رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت، که خود دولت آبادی بارها گفتهاست “دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
از یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشود
اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن هزاران درخت کافیست
===============
کسانی که شما را دوست دارند حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند ترکتان نخواهند کرد
آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت
===============
زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند
مراقب حرفهایتان باشید
===============
شخصیت ادمها را از طریق کردارشان توصیف کنید تا هرگز فریب گفتارشان را نخورید
===============
وقتی کسی با شما مانند یک گزینه رفتار میکند
با خارج کردن خودتان از معادله به او کمک کنید تا انتخاب هایش را محدود کند
.به همین سادگی
===============
مرگ شیرین است
در ان هنگام
که برگ های رقصان
درختان را وداع می گویند برایم گودالی بکنید
در ان هنگام
که بستری از برگ
برای خفتن ابدی ام آماده می شود
کلاغها را به آسمان خون گرفته دعوت کنید
در ان هنگام
که در میان خش خش برگ ها جا خوش می کنم
قطرات باران را
به سوی گونه هایم روانه کنید
و آنگاه
که در بستر خویش آرام می گیرم
چادر پر ستاره شب را بر روی آسمان بگسترانید
و سکوت را با من تنها بگذارید
رضا صادقی 19/12/76